ستایش ستایش، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره

ستایش

واکسن 18 ماهگی

سلام مهربونا . خوبین ؟ من که اصلا خوب نیستم شما که نمی دونین چقدر درد داشت تازه مامان جونم هم پیشم نبود . دیروز صبح مامان منو سپرد دست عمه آزاده من که نمی دونستم کجا می رم وقتی منو گذاشت تو کالسکه خیلی خوشحال بودم فکر کردم می ریم تفریح بعدش رفتم یه جایی که دو تا خانوم بودن یکیشون بهم خندید اول منو گذاشت تو ترازو گفت 10 و 400 بعد با یه متر قدمو اندازه گرفت گفت 81 . بعد یه چیزی زد به دستم که صدای جیغمو تا آسمون برد تازه بی انصاف بعدش شلوار مو کشید پایین یه دونه از همونا تازه محکمترش به پام زد نمی دونین مردمو زنده شدم از همه بدترش این بود که مامانی نبود تا بغلم کنه دلم می خواست موهای خانومه رو بکشم تازه با عمه هم قهر کردم  وقتی ماما...
26 دی 1391

داداش امیر محمد

سلام . خوبین ؟ من خیلی خیلی حالم خوبه . آخه الان 2 ماهه که عزیز اومده پیشم دیگه نمی رم خونه مامان اعظم . از اومدن عزیز خیلی خوشحالم چون دیگه مامان کله سحر بیدارم نمی کنه و تا ساعت 10 می خوابم عزیز برایم غذاهای خوشمزه درست می کنه و یه عالمه باهام بازی می کنه ولی یه چیزی هست دلم برای خونه مامان اعظم تنگ می شه آخه امیر محمد هر روز اونجاس . دیگه کمتر می یاد خونه امان از دست این عمه آزاده تنبل . دیشب مامان اعظم  با عمه  اومدن خونه ما واااااااااااااااااااااااااااای  نمی دونین چقدر ذوق کردم وقتی امیر محمد رو دیدم کلی با هم بازی کردیم . بعدش رفتم خونه عمه یا عالمه بازی کردیم ولی وقتی مامان اومد منو ببره خونه داداشی یه عالمه گریه کرد ...
5 دی 1391

یه تصمیم واقعی

سلام . از خدای مهربون می خوام که همیشه همه سالم و سرحال باشین . امروز یه تصمیم بزرگ گرفتم می خوام به کمک مامان مطالب وبلاگم را به روز کنم از خدا می خوام وقت مامان آزادتر بشه تا بتونه کمکم کنه . دوستای خوبم من الان 1 سال و 6 ماهمه . تقریبا بزرگ شدم 12 تا دندون دارم خیلی راحت راه می رم چند تا کلمه مثل : بابا ، مامان ، آجی ، داداش ، جوجو ، هاپو ، دیدی ، بده ، آب و ... را می تونم بگم ولی هنوز نمی تونم جمله بسازم . دلم برای نگار جونم خیلی تنگ شده نمی دونم چرا دیگه برام پیام نمی زاره . امیدوارم زودتر ببینمش . شب یلدا رفته بودیم خونه دایی خیلی خوش گذشت همش بازی و شیطونی می کردم تازه با دایی و بابابزرگ رفتیم بیرون . من واسه اولین بار برف رو دیدم ام...
3 دی 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ستایش می باشد